کم کم داریم ب پایان ترم نزدیک میشیم و امتحاناتمون شروع میشن
این هفته ک بهترررییین هفته ی دوران تحصیلی و شاید عمرم بودما شنبه ها و یکشنبه ها برناممون خیلی سنگینه
از صب تا عصر کلاس داریم
کلا حسابی خسته میشم و انرژیم گرفته میشه
و بیشتر ساعتای کلاسای شنبه یکشنبمون با دکتر فانیه
و این هفته کنسل شد
واییییی خدا خیییلی خوب بود
کلا شنبه یکدونه کلاس رفتیم با دکتر رحیمی ک اینقد استادشو دوس دارم و درسشو
تفریح بود برام
و یکشنبه هم فقط ازمایشگاه داشتیم عصر
اونم خیلی خوب بود و تفریح بود
دوشنبه هم ک کلا یک کلاس بیشتر نداشتیم
فقط از استادش دلگیر بودم ک اونم اینهفته مهربون شده بود
و اما دیشب
دیشب ب یاد موندنی ترین شب زندگی دانشجوییمون بود ک تو پست بعدی میگم ک همیشه یادم بمونه و پست اختصاصی ب خودشو داشته باشه
اینقد اتفاق و ماجرا داشتیم این مدت
مخصوصا تو
دانشگاه ک نمیدونم از کجا بگم و چقد حیفم میاد ک ننوشتم
مختصرشو میگم ک سارا انصراف داد و خیلی یهویی رفت
خییلی خییلی ناراحت شدم
دوستای خوبی پیدا کردم و با یکنفر از پسرا هم دعوام شد
ادبیاتم هم بیست شدم ک اونو هم باید تو یک پست جدا بنویسم
و اینکه بالاخره مامان ماشینو فروخت و یک ماشین دیگ گرفت
چقد دلم تنگ میشه برا ماشین
ماشینی ک همه ی اولین هامون تو اون بود
حدود ده سال باهامون بود
ولی ماشین خوبی بود
دلم براش تنگ میشه
چ بارونی گرفته الان
دیشب نم نم و الان ب خابگاه...
ما را در سایت خابگاه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : gharibejazire بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:59